این روز نوشتی که در شب اتفاق افتاد ؛ یا ؛ در ستایش لحظه و وجود

آدمی زنده به لحظات است. خوب یا بد. میگذرد و می گذریم. بی آنکه بخواهیم. و ما اینک و هم اینک و هم اینک که این هم گذشت مشغولیم. هر کس به چیزی و در جایی و این ماییم که با معنا دادن به لحظات اساسا به خودمان معنا می دهیم. این مدت که نبودم حال خوب نبود و حالا که هستم حال ناخوبتر است. هرچند که روزهای خوب هست اما شاید بتوان گفت که روزگار خوب نیست و در میانه ی شرایط تنها تلاش اندک ما معنا دارد برای باز کردن راه بسته ی پیش رو. ترس از زمان و آینده بیش از پیش احساس می شود و پشیمانی از گذشته جای خود را در حال ما بخوبی باز کرده است و سهم زمان حال از حال بسی بسیار کمتر از سهم گذشته و آینده از این لحظات جاری ست. ننوشتن نشان از ترس از نوشتن دارد و ترس از نوشتن را مهم بودن خوب نوشتن و ترس از خوب ننوشتن باعث می شود. حال آنکه مهم نفس نوشتن است و هرکس این را بداند و بدان عمل کند لذت نوشتن را خواهد داشت و نوشته خوب خواهد بود. تلاشم پشت سر گذاشتن این ترس است و بازگشت به روزهای پر از نوشتن و امید به خوب نوشتن. لحظات می گذرند. من نیز. می خواهم خوب بگذرم...

پ.ن برای پرواز: سبک تر باید...

نظرات 1 + ارسال نظر
آبان داد یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 01:44 ب.ظ http://saatsheni.blogsky.com

به من گفتن بنویس، حتی بد، حتی نا مفهوم، حتی برای هیچکس! نوشتن خوبه.
و من فقط به این امید مینویسم و پاک میکنم که جایی بین کلمه ها، خودم به انتظارم نشسته باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد