موریانه نوشت خانه ای چوبی در میانه

در میانه ی سفر ، پوچ...

خواب بزرگترین اتفاق تکراری ست ک در این شهر جدید اتفاق میافتد. تنها شبها اندکی قدم زدن ؛ اندکی. 

پ.ن: موریانه افتاده است به این خانه ی چوبی

همینجوری نوشت قبل از سفر

تا ساعتی دیگر سفر آغاز می شود و صندلی های قطار میزبان کسی خواهد بود ک در مبدا خیلی کار دارد و تلاشش به اندازه ی کارهایش نیست. یک هفته ای استراحت و بعدش برگشت و شاید هم ادامه ی استراحت در شهری دیگر. برنامه ریزی و نوشتن گروهی از اولویت های این سفر است و به هنگام برگشتن امید می رود که کارها به سرعت و خوبی پیش برود. در تئاتر یکی از دوستان ک کمک اندکی انجام شد نام دستیار کارگردان را در بروشور برما نهادند ک ب مذاق ما خوش نمی آید اما گفتن خط زدن نام ما شاید بی احترامی به صاحب اثر باشد. این روزها از درد شدید کمر رنج می برم که بسیاری از کارها و برنامه هایم را مختل کرده است. به هنگام مراجعت پیگیری این مهم در اولویت ها باید باشد. نوشتن همینجوری هم مزه می دهد. بی آنکه به چگونگی اش فکر کنی همینجوری می نویسی و این هم برای خودش مدل جالبی است. به امید روزهای خوب و روزگار آرام و خوش...

پ.ن: تا چ خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز...

پ.ن خوش خیالی: ی روز خوب میاد...