ماهْ نوشتِ عقیمْ پسرِ نازائو(او نه نو!)

این پخش که می کنی عطرت را ، همین پخش که می کنی عطرت ... 

 

دیروز خوب بودم. سه شنبه بود و استاد آشوری هم. امروز خوب نبودم . چون نه سه شنبه بود نه استاد آشوری هم 

 

معنای حرفه ای را هم فهمیدیم...درود 

 

حال ندارم خسته ام و فردا می رویم قم با دانشگاه هفته ی دیگر هم لواسون و ماه دیگر زیبا کنار،خودم هم می خواهم فرصتی بروم اصفهان  

 

تنها دلیل دانشگاه رفتن این روزها خوردن حاضریست و تنها امیدش رسیدن سه شنبه ها و کلاس استاد آشوری که آن هم هفته ی دیگر آخرین جلسه اش است نقطه 

 

غذای دانشگاه خوب شده است خیلی...قیر هست قیف نیست...دندان کشیده ام نمی توانم خوب غذا بخورم 

 

لعنت بر کسی که بلد نیست حرف بزند ... حتی بلد نیست بگوید: "لعنت بر کسی که بلد نیست حرف بزند ... حتی بلد نیست بگوید: "لعنت... 

 

2عصر است می روم پارک پیاده روی خوب است جای همه علی الخصوص خودم خالی 

 

این پخش که می کنی عطرت ، همین پخش که می کنی...

 

پ ن : امشب پارک لاله جلوی سینمای 4بعدی خانومه فک کرد می خوام کیف شوهرشو بدزدم ، از رو زمین برش داشت گرفتش تو بغلش...این به اون در! 

 

بعد از پ ن : هیچ می دونستی ماه آسمون چشای من مشکیه؟!

ریجکت نوشت مهمان از سفر برگشته

از مهمانی برگشتم. مهمانی خانه. آمدم از نو . باید باشم باید بشوم باید... 

 

پ ن : امروز صبح توی مترو طرف دست کرده بود جیب پشتیم کیف پولمو برداره. دستشو که از تو جیبم در آوردم انگار نه انگار که چیزی شده، مثه یه شهروند خوب کنارم وایسادو از شلوغی مترو حرف زد...دمش گرم کارش درسته حتما نیاز داشته دیگه!!!