ما ساکنان طبقه همکفیم
با گلهایی تازه روی میز شام
و عکسهامان که روی دیوار لبخند می زنند
در طبقه ی بالا
زنده گی می کنند
پیرزنی که آلزایمر دارد
و پیرمردی که دایما سرفه می کند
با قاب عکسی از طبیعت بی جان
و شیر آبی که چکه می کند
پاییز که بیاید
آنها به آسمان خواهند رفت
و ما
ناگزیر
به طبقه ی بالا نقل مکان خواهیم کرد
من سیب را روی سرم می گذارم
و تو شلیک می کنی
اینبار
با افتادن من است
که قانون جاذبه اثبات خواهد شد